سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در این اسمان ستاره ای نیست....

عشق باشد ارزش دنیای ما

بی وجودش هست دنیا بی بها

تا ننوشی باده از مینای عشق

کی بدانی ارزش و معنای عشق

هر کسی از عشق یاری گفته است

گر حقیقی گفته باشد دور دست

ور مجازی گفته بی قابل نمود

بر دل صاحب دلان باطل نمود

عده ای خواندند،هر عشقی هوس

همچونین هر عاشقی را خاروخس

کم بگفتند که آن باشد هر نفس

بهر عاشق بهتر از عمری هوس

ای بسا گفتند اول ساده است

آخرش سخت است و می آرد شکست

عشق مشکل نیست

پس از چه رو، می کنند از مشکلاتش گفتگو 

 

 

کمی زیستن در رویا به خاطر انطباق دادن زندگی با رویا ،گناه نیست.
آنچه اشتباه محض است فرورفتن در رویاست و بر نیامدن.
در مه مصنوعی غرق شدن.قطع ارتباط با روزمرگی.
مه تخیلی ،بیشترین خطرش در این است که انسان در درون آن گم شود و از سکونتگاه خود بسیار دور بیفتد.باز نگشتنی.گم گشته ای ابدی.
هیچ رویایی،تخیلی و عقیده یی ،اگر نتواند سهمی در ساخت زندگی انسان داشته باشد ،چیزی جز عقیده ،خیال و رویای باطل نیست.
زهر.مبتذل.نفرت انگیز.


 

همانند امواج که به شنزار ساحل راه می جویند ،دقایق عمر ما نیز به سوی فرجام خویش می شتابد.

                                                                                                                                 "ویلیام شکسپیر"

 

 

تسلایم بده من تشنهء یک جرعه ایثارم

تسلایم بده وقتی من از خویش بیزارم

در این بیهودگی تاثیر خواب هر کسی ،من باش

تسلایم بده حالا که من تنها تو را دارم 

دلم یک آسمان شوق است و پرواز است

نگاه تو دلیل خوب پرواز است

نگاهم کن ،صدایم کن به نام عشق

که این زیباترین پاداش آواز است

کدام از ما به رازعشق پی بردیم

کدام از ما برای عشق می مردیم

تو ای تنها تکرار بی پایان شب در چشم

کدام از ما به چشمانت قسم خوردیم

به چشمانت قسم ای آخرین خورشید

 از این دنیای تکراری دلم پوسید

میان هق هق گریه توای آرامش آرام 

تسلایم بده با واژه های روشن امید

 

 

میشود با بال سرخ عاطفه تا فرا سوی افق پرواز کرد

میشود با یاری حسی لطیف عشق را با یک تپیش آغاز کرد

میشود در بیکران آسمان شعر سرخ یک شقایق را سرود

میشود در رمز یک آشفتگی جان فدای غنچه ای تنها نمود

میشود با یک نگاه ماندگار از طلوع شهر رویا شعر گفت

میشود گلهای دل را آب داد

میشود تا آبی دریا شگفت

معنی این حرفها یعنی بیا از تمام کینه ها آری شویم

زخم یک پروانه را درمان کنیم

در کویر سینه ای جاری شویم


 

خدا یعنی عشق
آیا تا بحال عاشق شده ای؟
اگر عاشق شده باشی
پس خدا را یافته ای.

خدا یعنی صداقت
آیا صداقت داشته ای؟
اگر همواره صادق بوده ای
پس خدا را یافته ای.

خدا یعنی زیبایی
آیا تا کنون زیبایی آفریده ای؟
اگر شاهد زیبایی در یکی از هزاران نوع آن بوده ای
پس خدا را یافته ای.

خدا یعنی خوبی
اگر کار خوبی انجام داده و یا حتی به آن فکر کرده باشی
اگر خوبی را خوب تشخیص می دهی
پس خدا را یافته ای.

 

 

نمی دانم چرا؟اما ترا هر جا که می بینم
کسی انگار می خواهد زمن تا با تو بنشینم
تن یخ کرده آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم ترا وقتی که میبینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم که می ترسی
به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم
زبانم لال!اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟
نباشی تو اگر ناباوران عشق می بینند
که این من-این من آرام-در مردن به جز اینم



باز کن پنجره ها را ،که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه،کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آوازه شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
.
.
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره را و بهاران را
باور کن


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/6ساعت 2:57 عصر توسط پیمان فرجی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ